دسته بندی | کتاب |
بازدید ها | 244 |
فرمت فایل | |
حجم فایل | 552 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 100 |
بریده ای از رمان ژن معیوب:
ساعت پنج عصر، آرش و سپهر در یک اتاق دوازده متری روی دو صندلی چرم مشکی نشسته بودند. دور تا دور اتاق را قفسه هایی مملو از انواع کتاب پوشانده بود. در چند قدمی آنها یک میز بزرگ بود. روی میز یک لپتاپ سفید سیزده اینچی، تعدادی کتاب و چند پوشه با رنگهای مختلف قرار داشت. مثل این می مانست که پرونده هایی باشند با موضوعات متفاوت و یا برای افراد مختلف. پشت میز مردی کوتاه قد نشسته بود. حدودا پنجاه ساله می نمود. لاغر اندام، با ابروهای باریک کم پشت، صورتی استخوانی، بینی قلمی کوچک و لبهای نازک، بدون ریش و سبیل. خط های عمیق روی پیشانیاش با هر حرکت ابروهایش باز و بسته میشد. یک عینک ته استکانی فلزی بر چشم داشت و فقط زمانی که سرش پایین بود و نگاهش را بالا می انداخت می شد چشم های ریز قهوه ای روشنش را به وضوح دید. چشم هایی کم فروغ ولی با نگاهی نافذ.
در حال صحبت کردن با تلفن همراهش بود و به حدی سریع و آهسته صحبت میکرد که آرش و سپهر نمی توانستند کلماتش را به تفکیک بشنوند. با دست راستش گوشی تلفن را گرفته بود و با دست چپ با خودکار چیزهایی را روی یک ورقه یادداشت می کرد. لرزش دستان کم مو و گندمگون و چروکیده اش نشان از ضعف اعصاب او داشت. چند لحظه بعد مکالمه اش به پایان رسید. تلفن همراهش را روی میز گذاشت و نگاهی موشکافانه به سپهر انداخت.